شبی درحالت مستی چوروی ماه اودیدم
زپاافتادم وخیزان به سویش چهره بگشودم
چوبلبل گرکه پرسوزدوچرخان می روم سویش
بگیرم دربغل من تنگ چوعشق عاشقان هردم
بگویندهرکه اومست است شودزایل ازاوعقلش
ولی من مست روی اوزهوشیاران فرادستم
تورادل داده اندحاصل شودقربانگه یاران
چه باشدگرکه گیرداوزیاری این دل خسته ام
شوم قربانی راهش شدم مدهوش سیمایش
چوباشدقدسیان مشتاق نبایددادازدستم